وَفَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ

تا مسیرم به در خانه ات افتاد حسین ـ ـ ـ خانه آباد شدم، خانه ات آباد حسین

وَفَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ

تا مسیرم به در خانه ات افتاد حسین ـ ـ ـ خانه آباد شدم، خانه ات آباد حسین

وَفَدَینَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ
بایگانی

۳ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

عاشق آن است که در پای تو همت دارد


عاشق آن است که در پای تو همت دارد

همه گفتند که وصل تو ریاضت دارد

بی محلی نکن اینقدر خدا میداند

یک نفر از خم گیسوت شکایت دارد

هر کس آمد در این خانه بزرگش کردند

سر معشوقه سلامت محبت دارد

جرمم این است که عاشق شده ام عاشق تو

عاشق اصلا به شکسته شدن عادت دارد

نان ما نان حسینی است فدایت بشوم

پدر کارگرم بر تو ارادت دارد

هر کسی لایق نوکر شدن بزم تو نیست

نوکری کردن این قوم لیاقت دارد

نفست در نمی آید چه شد حلقومت

نیزه گر بین دهن باشد اذیت دارد

تک بیتی التماس دعــا

من عاشق جمال حسینم همین و بس

نابرده رنج گنج بمن داداه فاطمه  س

 

---

 

دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم

خیلی حسین زحمت ما را کشیده است

 

---

 

این زخمهای لطمه که بر صورت من است

تندیس نوکریست که در روضه کنده ام

 

---

 

خورشید و ماه را به زمینی فروختند 

ای کاش خاک تیره یثرب فدک نداشت

 

---

 

اینطور سماور که به خود تاب دهد

پیچد به خودش از سر خود آب دهد

در ماتم بی دستی سقای حسین

سقای حسینیه شده آب دهد

 

---

 

سماوری که به بزم حسین می جوشد

بخار رحمت آن جُرم خلق می پوشد

 

---

 

به خدا جا ندارد بدنش را نزنید

نیزه ها را به میان دهنش جا نزنید

حرمت او که شکستید ولیکن دیگر

جلوی مادر او بر دهنش پا نزنید

 

---

 

لا اقل عمامه ی تاج سرم را پس بده

مشک پاره پاره ی آب آورم را پس بده

گوشواره و النگوها و گردن بند من...

هرچی میخواهی بگیر و معجرم را پس بده

 

---

 

چشم و گوش و دهن و دست شود مست اگر

بشنویم و بنویسیم و بخوانیم حسین

---

 

ترک روی لبت قاتل من شد بابا...

مگر آخر تو چه گفتی که چنینت کردند...

 

---

 

برود هرکه دلش خواست شکایت بکند

شهر باید به منِ هیئتی عادت بکند

 

---

 

الف از قامت “ارباب” که بر میداری

این “رباب” است که می ماند و تنهایی

 

---

 

جرم من خاطره های سفر کرب و بلاست

هست بر روی ضریحت اثر انگشتم

 

---

 

کاظمین ما نجف، مشهد نجف، مکه نجف

میشود از این حرم چندین حرم بیرون کشید

 

---

مُتعجّب نشو از من که چرا گیر تو أم

شکر چایى تو حُکم نمک را دارد

 

---

 

شده ام نوکر ارباب به لطف پدرم

شکر آن رزق حلالی که مرا نوکر کرد

 

---

 

شعیب و صالح و یحیی تو را گریسته اند 

چقدر گریه کن کهنه کار داری تو

 


کنیز هات نشستند و مو پریشانند

نگاه کن همه ی بچه هات گریانند

نشسته ایم کنارت نگاه کن ما را

بگو نمیروی و روبه راه کن ما را

زمان رفتن تو نیست استخاره نکن

تو که هنوز جوانی کفن قواره نکن

چگونه گریه برای نماندنت نکنم !؟

بگو چکار کنم که کفن تنت نکنم ؟

بیا و کار کن اصلاً ولی نشسته نکن

تو را به دست شکستت مرا شکسته نکن

بگو چکار کنم سمت پر زدن نروی ؟

مگر تو قول ندادی بدون من نروی ؟

کسی اجازه ندارد غذا درست کند

برای فاطمه تابوت را درست کند

نفس نفس زدن از زندگی سیرت کرد

سه ماه آخر عمرت چقدر پیرت کرد

سه ماه آخر عمرت چقدر زود گذشت

سه ماه آخر عمرت همش کبود گذشت

مرا ببخش شکسته شدی و چین خوردی

سه ماه آخر عمرت همش زمین خوردی

همیشه دست به دیوار می شوی زهرا

تکان نخور که گرفتار می شوی زهرا

دو چشم بسته ی خود را تو رو خدا واکن

بیا و از سرت این دستمال را وا کن

مرا ببخش اگر ریختند بر سر تو

مرا ببخش به دیوار خورد معجر تو

اگر نشد سرشان را به خویش بند کنم

و از روی تو در خانه را بلند کنم

دو موی سوخته از شانه ات در آوردم

و میخ را ز در خانه ات در آوردم

بمان که خانه ی امنی برات می سازم

مدینه را همه را خاک پات می سازم